جدول جو
جدول جو

معنی سلام دادن - جستجوی لغت در جدول جو

سلام دادن
(گُ تَ)
سلام کردن:
چون دید پدر سلام دادش
بس دلخوشی تمام دادش.
نظامی.
رجوع به سلام شود
لغت نامه دهخدا
سلام دادن
قل مرحبًا
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به عربی
سلام دادن
Greet
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سلام دادن
saluer
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سلام دادن
挨拶する
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سلام دادن
begrüßen
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سلام دادن
вітати
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سلام دادن
witać
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سلام دادن
打招呼
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به چینی
سلام دادن
cumprimentar
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سلام دادن
salutare
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سلام دادن
saludar
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سلام دادن
begroeten
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
سلام دادن
selamlaşmak
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سلام دادن
अभिवादन करना
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به هندی
سلام دادن
menyapa
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سلام دادن
인사하다
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
سلام دادن
לברך
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به عبری
سلام دادن
سلام کہنا
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به اردو
سلام دادن
অভিবাদন জানানো
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سلام دادن
ทักทาย
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سلام دادن
приветствовать
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به روسی
سلام دادن
salamu
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلام کردن
تصویر سلام کردن
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظام دادن
تصویر نظام دادن
مرتب و منظم کردن، سامان دادن، آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو گذاشتن لگام و افسر را، رفتن به سویی توجه کردن: همه ملک ایران مرا شد تمام به هندوستان داد خواهم لگام. (نظامی آنند لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاج دادن
تصویر علاج دادن
شفا دادن معالجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاق دادن
تصویر طلاق دادن
هلاندن رها کردن (زن و غیره) طلاق گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعام دادن
تصویر طعام دادن
غذا دادن اطعام
فرهنگ لغت هوشیار
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادنپیغام کردن پیام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن ادا رسالت نمودن پیغام گزاردن: بر قیصر آمد پیامش داد بپیچید بیمایه قیصر ز داد. (شا. بخ 2335: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلام دادن
تصویر اعلام دادن
اخبار کردن آگاه کردن آگاهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تسکین دادن تسلی دادن، ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت، اطمینان دادن مطمئن ساختن، مسکن دادن منزل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیام دادن
تصویر پیام دادن
((پَ دَ))
پیغام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الهام دادن
تصویر الهام دادن
Inspire
دیکشنری فارسی به انگلیسی